درد و دل های یه دختر تنها....
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم ! و فهمیدم… تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه درکش کنم!
در انتظار خوابم و صد افسوس خوابم به چشم باز نمي آيد اندوهگين و غمزده مي گويم شايد ز روي ناز نمي آيد چون سايه گشته خواب و نمي افتد در دام هاي روشن چشمانم مي خواند آن نهفته نامعلوم در ضربه هاي نبض پريشانم مغروق اين جواني معصومم مغروق لحظه هاي فراموشي مغروق اين سلام نوازشبار در بوسه و نگاه و هم آغوشي مي خواهمش در اين شب تنهائي با ديدگان گمشده در ديدار با درد، درد ساكت زيبائي سرشار از تمامي خود سرشار مي خواهمش كه بفشردم بر خويش بر خويش بفشرد من شيدا را بر هستيم بپيچد پيچد سخت آن بازوان گرم و توانا را در لابلاي گردن و موهايم گردش كند نسيم نفس هايش نوشد بنوشدم كه بپيوندم با رود تلخ خويش به دريايش وحشي و داغ و پر عطش و لرزان چون شعله هاي سركش بازيگر درگيردم به همهمه درگيرد خاكسترم بماند در بستر در آسمان روشن چشمانش بينم ستاره هاي تمنا را در بوسه هاي پر شررش جويم لذات آتشين هوس ها را مي خواهمش دريغا، مي خواهم مي خواهمش به تيره، به تنهائي مي خوانمش به گريه، به بي تابي مي خوانمش به صبر، شكيبائي لب تشنه مي دود نگهم هر دم در حفره هاي شب،شبي بي پايان او، آن پرنده، شايد مي گريد بر بام يك ستاره سرگردان فروغ فرخزاد
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: قربونت عزیزم 3>
پاسخ: قربونت عزیزم! مرسی فدات شم!
Power By:
LoxBlog.Com |